دانش آموز دوم دبیرستان بودم که این وبلاگ را راه اندازی کردم، الان هم چندماه از فارغ التحصیلی ام در دانشگاه گذشته. این بیقوله هفت هشت سال عمر دارد. برای نوشتن کلمه به کلمه مطالبش وقت ها گذاشتم.
سال 93 بود که مطالب در بلاگفا پرید. پرید و در قسمتی از تاریخ خزید و گم شد. سال 93 اوج نوشتن های من بود، همان سالی که برای اولین بار رسما مسئول یک قسمت در یک نهاد شدم تا استرس های یک نفر آدم کنکوری. بعدش دیگر وبلاگ نویسی ام کمتر شد، آن هم نه به دلیل مشغله، به لطف تمامی شبکه های اجتماعی. چند شب پیش همت کردم و با استفاده از سایت آرشیو، چندتاییشان را خواندم. توی نوشتن خیلی قوی تر از آن روزها هستم ولی حس کردم توی سوژه یابی و گاهی دغدغه هایی که باید پایشان را بکشانم وسط مجازی کمرنگ تر شده ام. این را هم میگذاریم به لطف همان شبکههای اجتماعی که یادمان دادند بیشتر از دو سه خط بنویسی یا بخوانی گیم آور شدهای و سوختی.
اما آخرش نوشتن در اینجا یک حال عجیب و جدید میطلبد. وبلاگ حیاط خلوت ماهایی شده که یک زمانی برای دانه به دانه کامنتها و پستها ذوق میکردیم. این را هم میاندازیم گردن تکنولوژی!
تکنولوژی است و من دولت یازدهم و حتی دوازدهم. همه چیز را از آن میبینم نه از خودم، من این روزها خیلی دلم تنگ شده برای حداقل هفت هشت سال پیش. برای آن روزهایی که اینستاگرام و این حرفها برایما شوخی بود.
البته یک روز سر فرصت در این بیغوله دلتنگیام را جار میزنم. عقیده دارم اگر امروز خوانده نشود، فردا که میمرم یکنفر میآید و میخواند. ما که الگو نشدیم، شاید درس عبرتی بشویم.
فی الحال، این بیغوله حرفها دارد. من حوصه ندارم اما این بیغوله دارد. این آدم حوصله ندار بزودی خیلی چیزها برای فریاد زدن در این کلبه احزان و این کشتی به جودی نشسته مینویسد.
یک ,هم ,نوشتن ,سال ,ام ,های ,این بیغوله ,و این ,در این ,را هم ,این را
درباره این سایت